هر حکایتی با یه جدایی شروع میشه
از این متاسف نباش و حتی اونو محکم تر در آغوش بگیر
نه خاطره ای از انسان میمونه و نه ملکی
عشق با عسل زاییده و بزرگ میشه
بعدش تو یه سرباز میشی
اشک چشام رو روی زخمم فشردم
من فشردمش، امان ای خدا
قبل از اینکه بلبل قلبم ساکت بشه بیا
بیا امان امان...
پیش هر آدم غریب و تنها...
یه اشتیاقی هست که در اصل منتظر خبری از عشقه
زیر ستاره های آسمون یه سرود ملی میخونه
هرکسی میخوابه آه، عشق درست کنارت نظاره گره