آسان نمیشود
فراموش نمی شود
فردا از قبل پر نمی شود
روشناییم رو گم کردم
همیشه تاریکی رو تماشا کردم
به خاطره اینها قدرتی برایم نمی ماند
منو نفهمیدی
نه منو نه خودتو
مثل مهم بودن این جدایی
A برای خدایم
Şبرای شاهدان
Kبرای اینکه گفتم میترسم
نگاه کن، برای آخرین بار سعی میکنم
بعدش میذارم و میرم
چیزی که من برای تو حس کردم از راست به چپ سه حرف است
عقلم نمی کشد (نمی فهمم)
لجبازی میکند
زندگی خودش را به تو نشان نمیدهد
من هزار بار گفتم تو مال اونجا نیستی
باز هم مانع نمی شود