تو هم امشب تنهایی؟
دلت واسم تنگ شده؟
از اینکه جدا شدیم متاسف نیستی؟
آیا هنوز اون روز آفتابی تابستونی رو یادت میاد
وقی بوسیدمت و تو رو عشق خودم صدا زدم
آیا صندلی های اتاقت خالی به نظر میان
آیا به در خیره شدی و منو تصور میکنی
قلبت پر از درد شده؟باید دویاره برگردم؟
بگو عزییزم امشب تنها و غمگینی؟
عجیبه که غمگین وتنهایی
میدونی یکی میگفت که دنیا مثل یه صحنه تئاتر میمونه
و همه باید بازی کنن
سرنوشت منو مجبور کرد نقش عاشق تو رو بازی کنم
بازی اول وقتی بود که اولین بار همو دیدیم تو اولین نگاه عاشقت شدم
تو نقشت رو خیلی عالی انجام دادی هیچی رو جا ننداختی
بعدش پرده دوم شد انگار عوض شدی عجیب غریب رفتار کردی
و چرا هیچوقت نفهمیدم
عشقم دروغ گفتی اون لحظه ای که گفتی دوستم داری
و من هیچ دلیلی واسه شک کردن به تو نداشتم
ولی بازم ترجیح میدم به شنیدن دروغات ادامه بدم
تا اینکه بدون تو به زندگی ادامه بدم
حالا صحنه خالیه و من تنها ایستادم
همه اطرافم خالیه
و اگه نمیتونی پیشم برگردی
پس کاری کن که پرده رو پایین بیارن
ایا قلبت پر شده از درد آیا باید دوباره برگردم
بگو عزیزم امشب تنهایی؟