تنها چیزی که باقی مونده یه قلب شکسته ست
هنوز دارم ترک هاش رو درست میکنم
چند تیکه ش رو گم کردم وقتی داشتم میبردمش خونه
از چیزی که هستم میترسم
ذهنم مثل یه سرزمین بیگانه ست
سکوت توی سرم میپیچه
لطفا من رو ببر خونه.
همه ی عشقی که نگه داشته بودم رو خرج کردم
ما همیشه یه بازی باخته شده بودیم
مثل یه پسر شهرستانی که تو یه بازی آرکیدِ بزرگه
من به باختنِ بازی معتاد شدم
اوه
همه ی چیزی که میدونم اینه:
عاشق تو شدن یه بازیه که آخرش باخته.
چندتا سکه دیگه باید توی شکاف بندازم؟ ( برای بازی کردن )
کوتاه اومدن انقدر بهای سنگینی نداشت
من پایانش رو دیدم قبل از اینکه شروع بشه
ولی باز ادامه دادم، باز ادامه دادم.
همه ی چیزی که میدونم اینه:
عاشق تو شدن یه بازیه که آخرش باخته.
من بازی های تورو نمیخوام، بازی دیگه تمومه.
ازین ترن هوایی پیاده م کن
اوه
همه ی چیزی که میدونم اینه:
عاشق تو شدن یه بازیه که آخرش باخته.