آمدهام من از یک شهری بیسکنه
که تو کتت نمیره تو
جایی که نداره چیزی حتّیٰ انس
برهوت و خشک؛ اینجا خونهی توست
نگذر! نه که ایست جایی بیسکنه
اگه جا مانی خورند حلوات
بیا با من رویم از دل رود به پیش
آن شبسرای من!
رویم در کوچه پسکوچهها، بازارها
داره از جون مرغ تا آدمها
میاد هر بو ز هر سو، هر یک با قیمتی
ساتن و ابریشم اعلیٰ
با هر قر و قنبیله
گردیم در هر قبیله
حظّ کافی و وافی رو بردیم
در رقص جادو
کمی شعبدهبازی
همه در یک شب عربی!
سرای من پر ز رمز و رازه
وسیع و گسترده
پر ز کوی و جاده
در بلاد مصر
روزهاش کوتاه
تاریک میشن زود
اینجا هستن شاد
پیشه و کار و شغلشون جادو
تا به خودت میآیی
تا کردن غارت اموالتو
رَوَد از جان و تنم این اسم
اینجا روزا چون شب است و
شبا تاریکتر از شب و
تا بیانتها خاک است و شن!
- فقط یک نفر میتونه وارد اینجا شه.
کسی که ارزشش در درونش نهفته باشه؛
الماس صیقلنخورده!
سرای من پر ز رمز و رازه
وسیع و گسترده
پر ز کوی و جاده
در بلاد مصر
- الماس صیقلنخورده را پیدا کن!
سرای من پر ز رمز و رازه
با اشک و نور و آسِمان آن، پر ز ستاره