تو از روی پلهای در حال فروپاشی پریدی در حالی که به چشماندازهای شهر نگاه میکردی که به خاکستر تبدیل میشدند
به هلیکوپترهایی که فیلم میگرفتند و از آن بالا به درون اقیانوس سقوط میکردند
در وجودت آهنگی داری عزیزم
بهم بگو چرا
در وجودت آهنگی داری عزیزم
بهم بگو چرا
تو خیلی وقت است اینجا زندانی شدهای و نمیتوانی همینطوری خداحافظی کنی
بوسههایی روی پیشانی عشاقی که بازوانت را دورشان پیچیدهای
آنها را در پیانوهای خالی شده و ترک شده در تاریکی قایم کردهای
لبهای تو
لبهای من
پایان جهان
برو و ما را یواشکی از میان رود رد کن
جریان رودخانه دارد به زانوهایت میرسد
آه لطفا...
بیا بیرون و دنبالم کن
میدانم من را میخواهی
بیا بیرون و دنبالم کن
از وقتی بچه بودید همهی رازهایتان را به هم میگفتید
آرام میخوابیدی با گردنبندی در مشتت که او بهت داده بود
وقتی تنها میمانی
من کنارت خواهم بود
وقتی غمگینی
هم من آنجا کنارت خواهم بود