دختره، مردی رو تو خیابون صدا میزنه
"آقا، میتونین کمکم کنین؟
من جایی برای خوابیدن ندارم و هوا هم سرده
جایی رو میشناسین که بهم بگین؟"
مرده راهش رو میره و نگاهی پشت سرش نمیندازه
وانمود میکنه که صداش رو نمیشنوه
شروع میکنه به سوت زدن، وقتی داره از خیابون رد میشه
به نظر میاد از اینکه اونجاست شرم داره
آه فکری دوباره کن!
آخه برای من و تو یه روز دیگهست توی بهشت
آه فکری دوباره کن!
برای من و تو یه روز عادی دیگهست توی بهشت
دختره، مردی رو تو خیابون صدا میزنه
مرده میتونه ببینه که دختره گریه میکرده
دختره، کف پاهاش پر از تاوله
نمیتونه راه بره ولی داره تقلا میکنه
آه فکری دوباره کن!
آخه برای من و تو یه روز دیگهست توی بهشت
آه فکری دوباره کن!
برای من و تو یه روز عادی دیگهست توی بهشت
دیگه هیچکاری از دست کسی برنمیاد، خدایا؟
باید یه چیزی باشه که بتونی بگی، خدایا!
از روی خطوط چهرهی دختره، میشه فهمید
خیلی کشیده تو زندگیش، میشه دید
احتمالا همیشه تو نقل مکان بوده از همه جا
چون نمیتونسته خودش رو بخورونه به اون جا
آه فکری دوباره کن!
آخه برای من و تو یه روز دیگهست توی بهشت
آه فکری دوباره کن!
برای من و تو یه روز عادی دیگهست توی بهشت