هر لحظه ي كوچك
اوه... او به تو فكر مي كند
به اندازه ي پانصد هزار مايل عشق به حقيقت پيوست
چطور مي تواني تمام اين خاكستر هاي قلب را درست كني؟
چيزي كه انجام دادنش براي دو نفر آسونه، براي يك نفر سخته
چه اتفاقي خواهد افتاد وقتي تابستان تمام شود؟
چطور مي تواني تمام اين خاكستر هاي قلب را درست كني؟
عزيزم، چگونه مي تواني اين خاكستر ها را بهبود دهي؟
كسي در حال شكستن قلب انجي است
چيزي كه عشق ناميده مي شود چي، چه بر سرش مي آيد؟
او قلب انجي را مي شكند
قلبش را، قلبش را
كسي در حال شكستن قلب انجي است
يك شب كافي نيست
هر كسي بايد به يك نفر ايمان داشته باشد
اووه... آنجي
آنجي...، هرگز كس ديگري مانند تو نخواهد بود
اگر رؤياهاي تو به حقيقت نپيوندد
او چه طور مي خواهد خاكستر هاي قلب تو را بهبود دهد؟
اشك هاي عشق، تو براي اين عشق و عاشقي هدر دادي
و عشق او تو را جدا خواهد آزرد
او چه طور مي خواهد خاكستر هاي قلب تو را بهبود دهد؟
عزيزم، او چه طور مي خواهد خاكستر هاي قلب تو را بهبود دهد؟
كسي در حال شكستن قلب انجي است
چيزي كه عشق ناميده مي شود چي، چه بر سرش مي آيد؟
او قلب انجي را مي شكند
قلبش را، قلبش را
كسي در حال شكستن قلب انجي است
يك شب كافي نيست
هر كسي بايد به يك نفر ايمان داشته باشد
اووه... آنجي
كسي در حال شكستن قلب انجي است
چيزي كه عشق ناميده مي شود چي، چه بر سرش مي آيد؟
او قلب انجي را مي شكند
قلبش را، قلبش را
كسي در حال شكستن قلب انجي است
يك شب كافي نيست
هر كسي بايد به يك نفر ايمان داشته باشد
اووه... آنجي
اووه... آنجي