گرچه من هیچ وقت اسمش رو نفهمیدم
یا زمانی نداشتم تا چیزی متوجه بشم
اما مثل همیشه دوستش دارم
گرچه من در راه دیگری قدم گذاشتم
و آهنگ متفاوتی رو خوندم
اما تا زمانی که آخرین نفسم رو می کشم دوستش خواهم داشت
مانند یک رودخانه که از نقره ساخته شده
همه به سمت صحنه دوان دوان آمدند
من توسط فرشته ای با جین های آبی با خونسردی تیر خوردم
آخرِ شب اون فرار کرد
من تا جاده دنبالش کردم
و جایی گمش کردم که هیچ وقت آهنگی پخش نمیشه
و گرچه من از سنگ ها بالا رفتم
و توی آب افتادم
تا روز محکومیتم دوستش خواهم داشت
مانند طلوع خورشیدی که از دروغ های کوچک (مصلحتی) ساخته شده
هیچ چیز اون طور که به نظر میومد، نبود
من توسط فرشته ای با جین های آبی با خونسردی تیر خوردم
من صداهایی رو اطرافم میشنوم که صدام میکنن
من مدام به زمین میخورم
فکر کنم قلبم هر لحظه ممکنه از جا کنده بشه
من یک میلیون راه مختلف می بینم
که هیچ وقت از این مارپیچ جون سالم بدر نبرم
من در آغوش شخصی بیدار شدم
که برام عجیب و خیلی آشنا بود
و هیچ اتفاق بدی نمیتونست رخ بده
به سختی زنده بودم و نیمه جان
یه جورایی تو تخت خودم بیدار شدم
و تو اینجایی
مانند اتوبانی که به سمت من در حرکته
زندگی چیزی جز یه رویا نیست
من توسط عشق تو تیر خوردم، فرشته ی من با جین های آبی