همیشه از آن تو ام؛ با من بمان
یک چشم را از من بگیر و بیشتر بمان
هر دو چشم را بگیر و حالم را بپرس
از روز اول، خواب از چشمانم رفته
برایم سلامی برسان، چیزی بگو، چه از ته دلت باشد چه نباشد
خوب است که تو در خواب باشی و من بیدار، و مرا با آتش عشقت تنها بگذاری؟
نیل، شب، اشتیاق، و میل، مرا فرستادند و من آمدم تا حال تو را بپرسم
دلتنگ تو ام، و دلتنگ چشمانت؛ نمی دانم از تو کجا بگریزم