Amoureuse [Persian translation]

شبی در آغوش او به خواب می روم

با آنکه می دانم این برای من و او ممنوع است

و این آتشی که

در درونم زبانه می کشد را حس می کنم

و سپیده دم که خواب را به پلکهایم می نشاند

و من دوست ندارم که طلوع خورشید را ببینم

وقتی پیشانی اش را در دستانم می گیرم

قسم می خورم که تمام وجودم لبریز از غم می شود

و از خودم می پرسم

آیا این عشق فردایی هم دارد

آن هنگام که از او دور هستم

آن هنگام که از او دور هستم

واقعا هوش و حواسم سر جایش نیست

من دیگر به اینجا تعلق ندارم

آه ، من دیگر به اینجا تعلق ندارم

دوباره بارش باران را احساس می کنم

که از سیاره دیگری بر من می بارد

از سیاره ی دیگری

آن هنگام که او مرا در آغوش می گیرد

آن هنگام که حس می کنم وارد زندگی اش شده ام

دعا می کنم که تقدیر مرا

از آنجا خارج کند

دعا می کنم که شیطان

مرا با خود ببرد

و تشویش سیمای خود را

به من نشان می دهد

و مرا وادار می کند از زبان او حرف بزنم

وقتی پیشانی اش را در دستانم می گیرم

قسم می خورم که تمام وجودم لبریز از غم می شود

و از خودم می پرسم

آیا این عشق فردایی هم دارد

آن هنگام که از او دور هستم

آن هنگام که از او دور هستم

واقعا هوش و حواسم سر جایش نیست

من دیگر به اینجا تعلق ندارم

آه ، من دیگر به اینجا تعلق ندارم

دوباره بارش باران را احساس می کنم

که از سیاره دیگری بر من می بارد

از سیاره ی دیگری