تمام شب رانندگی میکنم تا (بتوانم)خداحافظی کنم
پنجره ها باز هستند،موهایم در باد حرکت میکنند
تلفن را قطع میکنم،شب طولانی ای خواهد بود
بالش های خالی،ساعت دو نیمه شب
نمیتوانم تظاهر کنم که تنها نخواهم بود
هر دقیقه ای که نیستی
ولی بهم اعتماد کن،در آخر ارزش همه اینها را خواهد داشت
چون عزیزم تو تنها کسمی
حتی با روشنایی روز هم نمیتوانم مواجه بشوم
چون حالا دلتنگتم
عزیزم،میگوئیم که حال مان خوب خواهد بود
ولی الان دلتنگتم
باعث شدی عاشقت بشوم
عاشقت بشوم
باعث شدی عاشقت بشوم
عاشقت بشوم
دلم برای لمس کردنت تنگ شده،دلتنگ لبخندت هستم
عاشق اینم که دستهایت را روی پوستم احساس کنم
شتاب زدگی را احساس کنم،این باعث میشه ناآرام شوم
احمقانه است که میدانی به چه فکر میکنم
ابرها را می بینم،چشمهایم را می بندم
کاش میشد دستهای زمان را متوقف کنم
کاری کن این بوسه تا ابد ادامه داشته باشه
تا ابد،زندگی های خودمان را خواهیم داشت
ولی این باعث نمیشود از دوست داشتنت دست بردارم