صدای تیک تیک ساعت رو میشنوم
اتاق خیلی تاریکه و من اینجا دراز کشیدم
توو این فکرم که تو امشب کجایی
جواب تلفن رو هم نمیدی
شب داره خیلی آهسته میگذره
ولی بازم امیدوارم که تموم نشه
تنها
من تا حالا همیشه تک و تنها بودم
ولی هیچوقت خیلی برام اهمیتی نداشت، تا اینکه با تو آشنا شدم
حالا وحشت تموم وجودم رو پر کرده
چطوری تنها گیرت بیارم؟ (تا از احساسم برات بگم)
چطوری تنها گیرت بیارم؟
نمیدونی چند وقته که دلم میخواد
لبهات رو لمس کنم و محکم توی آغوشم بگیرمت
نمیدونی چند وقته که منتظرم
و امشب میخواستم بهت بگم
ولی هنوزم این راز با منه
و هنوزم تو از عشق من به خودت خبر نداری
تنها
من تا حالا همیشه تک و تنها بودم
ولی هیچوقت خیلی برام اهمیتی نداشت، تا اینکه با تو آشنا شدم
حالا وحشت تموم وجودم رو پر کرده
چطوری تنها گیرت بیارم؟
چطوری تنها گیرت بیارم؟
چطوری تنها گیرت بیارم؟
چطوری تنها گیرت بیارم؟
تنها، تنها