روي دريا ياد وقتي افتادم
كه زنم شدي
من همه چيز را به خطر انداختم
براي داشتن زندگي بهتر
ماري، تو آسمان وحشي آبي هستي
مردها كارهاي احمقانه اي مي كنند
تو شاهان را به گدا
و گدايان را به شاه مبدل مي كني
وانمود كن كه چيزي بهم مديون نيستي
و تمامي دنيا، سبز است
اما مي توانيم روزهاي گذشته را دوباره تجربه كنيم
وقتي كه تمامي دنيا سبز است
چهره، آينه را مي بخشد
كرم، خيش را مي بخشد
سوالات خواستار پاسخ اند
مي تواني مرا يكجوري ببخشي؟
شايد آنگاه كه داستانمان به پايان رسيد
خب، جايي برويم كه همواره بهار است
گروه موسيقي دوباره مي نوازد ترانه مان را
و همه دنيا سبز
وانمود كن كه چيزي بهم مديون نيستي
و تمامي دنيا، سبز است
اما مي توانيم روزهاي گذشته را دوباره تجربه كنيم
وقتي كه تمامي دنيا سبز است
ماه نقره فام است
بر فراز چيزهايي كه تابستان آورده است
اين عشقي ست كه نابودش نمودي
و تمامي دنيا سبز است
او تعادل الماسي را حفظ مي كند
بر تيغه يك علف
شبنم بر مزار ما سكني خواهد گزيد
آنگاه كه همه دنيا سبز است
وانمود كن كه چيزي بهم مديون نيستي
و تمامي دنيا، سبز است
اما مي توانيم روزهاي گذشته را دوباره تجربه كنيم
وقتي كه تمامي دنيا سبز است
او تعادل الماسي را حفظ مي كند
بر تيغه يك علف
شبنمي بر مزار ما سكني خواهد گزيد
آنگاه كه همه دنيا سبز است