وقتی این عشقی است که می بخشی
(من مومن به عشق خواهم شد)
و در عشقی که تو به زندگی میبخشی
(استوار خواهم ماند و نخواهم برید)
همان صخرهای خواهم بود که به آن تکیه میزنی
به وقتِ پیری هم نزد من هستی
در کمال مالکیت و تعلق
وقتی عشق در درونمان باشد
(خدا شاهد است که قدرتمند خواهم بود)
و بعد، پاسخ علت آن را خواهی یافت
(به تو ثابت خواهم کرد که ما متعلق به همایم)
دیواری خواهم شد که از تو محفاظت میکند
در مقابل باد و باران
در مقابل صدمه و رنج
بیا همه چیز را برای یک نفر و برای عشق بگذاریم
بگزار آنکه او را برای خود حفظ میکنی همانی باشد که او را میخواهی
همانی که به وجودش نیاز داری
چون وقتی همه چیز برای یک نفر باشد، آن یک نفر برای همه چیز است؛
وقتی کسی هست که باید بداند
پس احساست را برای او آزاد کن
و همه چیز را برای یک نفر و برای عشق بگذار
وقتی به من عشق میدهی
(آتش شبهای تاریکات میشوم)
وقتی دلم را میبری
(حریمات میشوم و به عشقات در مقابل دنیا میایستم)،
هر جایی که نیازم داشته باشی آنجا هستم؛
وقتی عشق در خطر می افتد
این پیمان را با خود می بندم:
این پیمان که همه چیز فدای یک نفر و همه چیز فدای عشق
بگزار آنکه حفظش میکنی همانی باشد که او را میخواهی
همانی که به او نیاز داری
چون وقتی همه چیز برای یک نفر باشد، آن یک نفر برای همه چیز است
وقتی کسی هست که باید بداند
پس احساست را برای او آزاد کن
و همه چیز را برای یک نفر و برای عشق بگذار
عشقت را به دست بطالت نسپار
چرا که من و تو در مسیر امتحانایم؛
ما چیزهایی فراتر از آنچه تصور میکردیم داریم
بیشتر از رودخانههایی که از زمین خدا بهره میگیرند
همهاش را به تمامی داریم
حالا دیگر همه چیز برای یک نفر و برای عشق است
بگزار آنکه او را برای خود حفظ میکنی همانی باشد که او را میخواهی
همانی که به وجودش نیاز داری؛
چون وقتی همه چیز برای یک نفر باشد، آن یک نفر برای همه چیز است؛
وقتی کسی هست که باید بداند
پس احساست را برای او آزاد کن؛
وقتی یک نفر هست که او را میخواهی
وقتی یک نفر هست که به وجودش نیاز داری
پس همه چیز را برای یک نفر و برای عشق بگذار