الین
صورت زیبای او را که در حال لبخند زدن به من بود روی ماسه ها رسم کردم
سپس باران در ساحل شروع به بارش کرد
و طوفان و باران او را محو کرد
و من فریاد و فریاد زدم، تا بلکه الین برگردد
و من با حزن واندوهی فراوان باز هم بانگ بر آوردم و بانگ برآوردم
من در جوار روح او آرمیدم
ولی آن زن زیبا دیگر از کنارم رفته بود
من در جستجوی او بودم، بدون آنکه باور داشته باشم
و بدون امید، که مرا راهنمایی کند
و من فریاد و فریاد زدم، تا بلکه الین برگردد
و من با حزن واندوهی فراوان باز هم بانگ بر آوردم و بانگ برآوردم
من فقط صورت زیبای او را در حالی در جلوی رویم دارم
که همچون کشتی به گل نشسته بر تن نمناک ماسه ها آرمیده است
و من باز هم فریاد و فریاد برآوردم، تا بلکه الین برگردد،و من باز هم با حزن واندوهی فراوان بانگ بر آوردم و بانگ برآوردم
و من باز هم فریاد و فریاد برآوردم، تا بلکه الین برگردد
و من باز هم با حزن واندوهی فراوان بانگ بر آوردم و بانگ برآورد