اگه شنیدی (چی به سرم اومده) گریه نکن جانم عشقم
من به هرروز مردن و زنده شده عادت کردم
بعضی وقتا تو شهرها ، بعضی وقتا تو روستاها
به دنبالت گشتن با یه عکس پاره شده ازت عادت کردم*
گفتن بخاطر عشق خودتو نسوزون
نمیفهمن عشقی که در درونم هست رو
من جوونیمو به پای تو گذاشتم
اگه در به درم کنی هم من به آواره بودن عادت کردم
تو سکوت شب های تاریک
از خودم میگذرم ، جان در تنم نمیمونه
بعضا تو دره ها ، بعضا تو بیابونا
به اسمتو فریاد زدن و گریه کردن عادت کردم
یه عاشق غریبم از ته دل عاشق شدم
فلک کمک نکرد یارم بشی ، تو رو از دستم گرفت
بخاطر حرف مردم دردم تموم شدنی نیست
هرروز به هزارویک جور گفته های مردم عادت کردم
توانشو ندارم بالای کوه بمونم
مثل فرهاد کوه ها رو بکـَـنم
کرم بشم و در داغ عشق بسوزم
به آتشی که دلمو سوزونده عادت کردم