نمی تونیم دیگه اینجوری ادامه بدیم
داستان مان را مخفیانه
تو رو خدا یه راه حل پیش پام بذار
دیگه نمی تونم، بسه!
نمی خوام رهات کنم و برم
و نه در توانم هست که بمونم و بهت عشق بورزم
به خدا وجدانم من رو شکنجه میکنه
طعم خیانت من رو آزرده کرده
گناهانمان بسیار است
و مثل انسان های درست کار رفتار می کنیم
من دیوانه شدم و همش نگرانم
نمیدونم چه راهی برای داستان ماست
پشیمانی و دردهای بسیاری بر دوش ما هست
انگار همه ی دنیا علیه من است
قلبی که دوستت داشت شرمنده است
گناه من و نابود کرده ولی نمیتونه تو رو تغییر بده
میدونه که آخر راهش با سختی تموم میشه
ولی زندگیش رو نادیده می گیره و در راه تو قدم بر میداره