مادرم (امّی) به من گفت جادو کن
هر آنچه میخواهی با تو به اندازه یک رویا فاصله دارد
ما همیشه اسطوره هستیم
این چیزی بود که او (مادرم) به من گفت.
مادرم (امّی) به من گفت جادو کن
هر آنچه میخواهی با تو به اندازه یک رویا فاصله دارد.
تحت این فشار و تحت این سنگینی
ما به الماس تبدیل شده ایم.
تپش قلبم را احساس میکنم
قلبم را زیر پوستم حس میکنم
تپش قلبم را احساس میکنم
اوه ، تو باعث میشوی که من حس کنم دوباره زنده هستم
زنده هستم
اوه ، تو باعث میشوی که من حس کنم دوباره زنده هستم
گفتم نمیتوانم اینطور پیش بروم و در این مسیر حرکت کنم
من یک رویاپرداز هستم و با طلوع صبح میمیرم
نیمی از آسمان را نگه میدارم و میگویم
من مال خود هستم.
تپش قلبم را احساس میکنم
قلبم را زیر پوستم حس میکنم
اوه، میتوانم تپش قلبم را احساس کنم
چون تو باعث میشوی که من حس کنم دوباره زنده هستم
زنده هستم
اوه ، تو باعث میشوی که من حس کنم دوباره زنده هستم
مادرم (امّی) به من گفت جادو کن
هر آنچه میخواهی با تو به اندازه یک رویا فاصله دارد.
تحت این فشار و تحت این سنگینی
ما الماسهای در حال شکل گیری هستیم
ما الماسهای در حال شکل گیری هستیم
اگر ما فقط این زندگی را داریم
در این ماجراجویی
اگر ما فقط این زندگی را داریم
تو من را به پیش خواهی برد
اگر ما فقط این زندگی را داریم
در این ماجراجویی ، میخواهم با تو شریک باشم.
با تو، باتو