فهمیدم که در واقع مدت هاست که [این رابطه] تمام شده است ..
شاید هم زیادی برای این عشق تلاش کردم...
حرفهای تو بی فایده است نشنیدی..
بالاخره من هم منصرف شدم و نپرسیدم [چرا؟]
تمام شد تو را در قلبم پنهان کردم..
دوباره نامت را هم به خاطر نمی آورم
دوباره سر راهت هم پیدا نمیشوم
مگر آن چیزی که تو به آن عشق میگفتی چه ارزشی داشت؟
نگاه کن به آخرش رسیده ایم
این [گناه] بی جواب می ماند؟ گمان نکنم
این زخم را دیگر نمی بندم
دوباره فریب آن لبخند را نمی خورم
نه! دیگر به پشت سرم نگاه نمیکنم...
ندیدم، چقدر چشم هایم کور بود
شاید هم تو اصلا مرا دوست نداشتی
برای تو تنها دنیای خودت اهمیت داشت
و نتوانستی در آن دنیا مرا جا دهی
نتوانستم با سرنوشت [از پیش تعیین شده] مقابله کنم