نه خبری از تو اومد
نه سلامی
انگار جامو یکی دیگه گرفته؟
اون گلهای عشقی که سر راهت کاشته بودم
فراموش شدن و پژمردن؟
می گفتیم که اگه سرنوشت ما رو از هم جدا کنه
یه روز میرسه که دوباره قلبامون یکی میشه
ولی آیا آغوشهای دروغی غربت
تو رو هم به خواب برده؟
ای، ای یاد روزهای گذشته!
که آب و غذامون هم از هم جدا نبود
ای، ای یاد روزهای گذشته!
چه زود خاطر اون روزا رو به باد سپردی
ماهی، سالی هم که شده یه بار یه تماسی باهام بگیر
یه ذره از وققتو صرفم بکن و
ببین مردم یا زنده
اسممو رو قلبت بنویس و منو فراموش نکن
اونایی که امروز به روت میخندن و دوست فرضشون میکنی
فردا هم کنارت خواهند بود؟
روزهای خوبت که باشه، اونها هم باهات خوبن ولی روزهای بد که برسه فرار میکنن
اونوقت درونت آتیش نمی گیره؟
اگه اینجوری شد محکم باش و
جز به راه خودت نرو
و اونایی رو که قلبا تو رو دوست دارن روی چشمات بزار
و همیشه به یادشون باش