دختری کوچک در دنیایی بزرگ
کمی خسته از نگرانی
چشمانش به سوی آسمان است
برای سکوت، دیگر جایی نیست
دستانی که کاملا رهاست
برای زندگی آغوشش گشوده است
زندگی ای، که او را زمین زده ست
وخسته ی سقوط است
خدایا ، صدایم را بشنو
سلامی ده و نه فقط به من
زیرا که آبی نمانده است
از یاد نبر، که دختر توهستم
قلبم شکسته ست ، پدرخوبم
این حق را بده دوباره برایم که شاد باشم
مرا رها نکن، همانا که در دعاهایم ثناگوی توهستم
پدر، من هنوز قوی هستم و نشکستم
اما مرا محفوظ بدار، محفوظ بدار از سقوط
پدر، میدانی که عاشقت هستم
حال آنکه، تو به من همه چیز بخشیدی بی هیچ درخواستی از من
حال آنکه، شکر تو گویم به خاطر بودنم و هستی ام
پدرعزیزم
دختری کوچک در یک دنیای بزرگ
که نیاموخته چگونه دعاکند
چشمانش به سوی آسمان است
و اکنون خسته از فریاد است
خدایا ، صدایم را بشنو
سلامی کن و نه فقط به من
زیرا که آبی نمانده
از یاد نبر، که دختر توهستم
قلبم شکسته ست ، پدرخوبم
این حق را بده دوباره برایم که شاد باشم
مرا رها نکن، همانا که در دعاهایم ثناگوی توهستم
پدر،هنوز قوی هستم و نشکستم
اما مرا محفوظ بدار، محفوظ بدار از سقوط
پدر، میدانی که عاشقت هستم
حال آنکه، تو به من همه چیز بخشیدی بی هیچ درخواستی از من
حال آنکه، شکر تو گویم به خاطر بودنم و هستی ام
پدرستودنی م
پدر، من دیگر دخترکوچولو نیستم، بزرگ شدم
و فقط راه نجاتم خواهم، مرا از سقوط رهایی بخش
تنها به خاطر توست که حتی هنگامه ی سختی ها شادمان هستم
پدر خوبم