قسم به دلهای خستهی خستهدلان
قسم به قلب شکستهی خستهدلان
به آه برلبنشستهی خستهدلان که من در این سینه
جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم، از او جدا ماندهام
در این رهگذر ز یارم نشان ندارم
قسم به دلهای خستهی خستهدلان
قسم به قلب شکستهی خستهدلان
به آه برلبنشستهی خستهدلان که من در این سینه
جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم از او جدا ماندهام
در این رهگذر ز یارم نشان ندارم
ببین به شام بیستارهام نکرده چارهام، نگاه چارهسازی
نخوانده با نوای خستهام نیِ شکستهام، نوای دلنوازی
نخوانده با نوای خستهام نیِ شکستهام، نوای دلنوازی
نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بیثمر برلب تا کی، یارب تا کی؟
به سینهام سوز پر شرر هر شب تاکی، یارب تا کی؟
چهکنم، چهکنم؟
چهکنم، چهکنم؟
ببین به شام بیستارهام نکرده چارهام، نگاه چارهسازی
نخوانده با نوای خستهام نیِ شکستهام، نوای دلنوازی
نخوانده با نوای خستهام نیِ شکستهام، نوای دلنوازی
نوای دلنوازی
قسم به دلهای خستهی خستهدلان
قسم به قلب شکستهی خستهدلان
به آه برلب نشستهی خستهدلان
که من در این سینه
جز غمی آشنا به دل همزبان ندارم،
از او جدا ماندهام در این رهگذر
ز یارم نشان ندارم