داشتیم سبکبال فاندانگو (۱) میرقصیدیم
فرفره وار در صحنه دور خود میچرخیدیم
حسی مثل دریا گرفتگی داشتم
ولی جمعیت با صدای بلند خواستار تکرار
بود
همهمه در اتاق شدیدتر شد
سقف داشت از جاش کنده میشد و به هوا میرفت
در حالیکه ما با صدای بلند خواستار بیشتر نوشیدن بودیم
پیشخدمت یک سینی برایمان آورد
[همسرایی]
و لذا پس از آن بود که
دود و تخدیر داستان خود را گفت
که چهره اش در ابتدا شبح گونه بود
به صورت سایه ای سفیدتر از رنگ پریده در آمد
او گفت، "دلیلی وجود نداره
"و حقیقت
بوضوح قابل مشاهده است
ولی من
در کارت های بازی خود
گیج میزدم
و نمیگذاشتم او
یکی از شانزده
باکره وستال باشد
که عازم ساحل بودند
و گرچه چشمهایم باز بود
ولی ممکنه هم احتمالا" بسته بودند
(همسرایی)
"او گفت
"من در ترک ساحل خانه ام
هر چند در واقع
ما در دریا بودیم
لذا در آینه او را گرفتم
و مجبورش کردم موافقت کند
گفتم
"تو باید پری دریایی باشی
"که نپتون را برای سواری برد
ولی او لبخندی
چنان غم انگیز به من زد
که خشمم بلافاصله
فرو نشست
(همسرایی)
اگر موسیقی غذای زندگی باشد
در اینصورت خنده ملکه زندگی است
و به همین ترتیب اگر عقب در جلو باشد
در اینصورت وجود کثیفی در حقیقت پاکیزه است
در آن هنگام دهانم همچون مقوا بود
که بنظر می آمد درست از میان سرم میلغزد
لذا بلافاصله و بسرعت به زیر آب زدیم
و به بستر اقیانوس حمله بردیم
(۲ x همسرایی)