سیب آرامش بخش را بیانداز
بالای سر پیروانت
تا آن دیوانه ی کمرو را به حرف بیاوری
و خودت را قانع کنی که اوضاع رو به راه است
و من گوش می سپارم
به نجوای دیوانگی شیرین تو
و در همین حین حساب می کنم که چطور
تأثیرت را بر خود انکار کنم
تو یک بیگانه ای
پس چرا به تو اهمیت می دهم؟
تو همین امروز ناپدید می شوی
اولین باری نیست
که این دروغ ها را می شنوم
با اینهمه سکوت چه باید بکنم؟
دور شو، دور شو ای شبح
کودک وحشتزده، فرار کن
نمی خواهی بروی؟
با توام، توفان لعنتی
بی تو بهتر خواهم بود
تویی که اراده ام را درهم می شکنی