من برای مدتی طولانی در انتظار بودم
برای آمدن یک معجزه
همه به من گفتند که قوی باش، منتظر باش و یک قطره اشک هم نریز
پس میان تاریکی و اوقات خوب
می دانستم که از عهده اش بر می آیم
و دنیا می اندیشید که من می توانم
ولی من در انتظار تو بودم
حال سکوت کن
من پرتویی در آسمان می بینم
آه... مرا خیره می کند
نمی توانم باور کنم که توسط یک فرشته با عشق لمس شده ام
بگذار باران ببارد
و اشک های مرا بشوید
بگذار روحم را سرشار کند
و ترس هایم را غرق کند
بگذار دیوار ها را بشکند
برای آفتابی تازه
روزی نو آمده است
جایی که تاریکی بود حالا روشنایی است
جایی که درد بود حالا سرور هست
جایی که ضعف بود من قدرتم را پیدا کردم
همه را از چشم یک پسر بچه
حال سکوت کن
من پرتویی در آسمان می بینم
آه... مرا خیره می کند
نمی توانم باور کنم که توسط یک فرشته با عشق لمس شده ام
بگذار باران ببارد
و اشک های مرا بشوید
بگذار روحم را سرشار کند
و ترس هایم را غرق کند
بگذار دیوار ها را بشکند
برای آفتابی تازه
روزی نو آمده است
روزی نو آمده است