گریه نمی کنم
چشمانم تشنه یک قطره اشک ند
دیگر نمی توانم مثل گذشته اشک بریزم
زمانی غم هایم با هر قطره اشکم ذوب می شدند
اما حالا دیگر نمی توانم اشک بریزم
مثل این است که در خاک خشک به دنبال ذره ای آب باشی
آیا فصل بارندگی قلبم به پایان رسیده است؟
حرف هایم در گلویم گیر کرده اند و آدم های اطرافم لبخندم را فراموش کرده اند
اگر اشک نریزم از بین خواهم رفت
عاشق ظالم من، به گریه های من گوش بده
بگذارید قلبش بعد از شنیدن درباره من ذوب شود
شاید مردم سلام مرا به او برسانند. من مشتاقم
اگر اشک نریزم نابود خواهم شد
خدایا این مرد را که مرا اینچنین شکنجه می کند توجیه کن
امیدوارم لب هایم کامل از لمس های او پاک شوند
فقط در یک صورت دوباره خوشحال خواهم شد
خدایا لطفا اشک هایش را بخشکان و انتقامم را بگیر
چشمانم تشنه یک قطره اشک ند
دیگر نمی توانم مثل گذشته اشک بریزم
زمانی غم هایم با هر قطره اشکم ذوب می شدند
اما حالا دیگر نمی توانم اشک بریزم
مثل این است که در خاک خشک به دنبال ذره ای آب باشی
آیا فصل بارندگی قلبم به پایان رسیده است؟
حرف هایم در گلویم گیر کرده اند و آدم های اطرافم لبخندم را فراموش کرده اند
اگر اشک نریزم از بین خواهم رفت
عاشق ظالم من، به گریه های من گوش بده
بگذارید قلبش بعد از شنیدن درباره من ذوب شود
شاید مردم سلام مرا به او برسانند. من مشتاقم
اگر اشک نریزم نابود خواهم شد
خدایا این مرد را که مرا اینچنین شکنجه می کند توجیه کن
امیدوارم لب هایم کامل از لمس های او پاک شوند
فقط در یک صورت دوباره خوشحال خواهم شد
خدایا لطفا اشک هایش را بخشکان و انتقامم را بگیر