درهای قلبت رو باز کن ، من اومدم
محکم درآغوشم بگیر و رها نکن
به دشواری دیوارهامو خراب کردم
قدرش رو بدون ، فاصله ایجاد نکن
ببین زرق و برق بدلی رو کنار گذاشتم
قلبم رو به روی تو باز کردم ، وارد شو
باغ و بوستان و سرسبزی درونم رو تماشا کن
متوجه باش که من از حرفهای سنگین هراسان و گریزان شدم
من با توپ و تفنگ کاری ندارم
من با بیرحمی و سنگدلی کاری ندارم
به پارو زدن در خلاف جهت جریان کاری ندارم
اینها رو بیخیال ؛ چه خبر از عشق؟؟(از عشق صحبت کن)
ماورای چشمهای تو رو
زیر نویس(مفهوم)حرفهای تو رو
از مدتها قبل به زبون دل ترجمه کردم
و دردی رو که در اونها بود به زبون مادری خوندم