اولین روز سفرم
داشتم به همه زندگی نگاه کردم.
گیاه و پرنده و سنگ و چیز همه بودند،
شن و تپه و حلقه آنجا بودند.
اولین چیزی که دیدم حشره بود که وزوز می کرد،
و آسمان بدون ابر.
هوا داغ بود و زمین خشک،
اما فضا پر از صدا بود.
از بیابان با اسب بی نام عبور کرده ام،
خوشحال بودم که زیر باران نبودم.
در بیابان، می توانید اسمتان را به یاد داشته باشید،
چون هیچ کسی نیست که شما را اذیت کند.
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
بعد از دو روز زیر آفتاب بیابان،
پوستم شروع کرد به قرمز شدن.
بعد از سه روز بازی در بیابان،
داشتم به بستر یک رودخانه نگاه کردم.
و داستانی که گفت درباره رودخانه ای که جریان راشت،
کتاثر شدم وقتی فهمیدم که آن مرده است.
ببینید، از بیابان با اسب بی نام عبور کرده ام،
خوشحال بودم که زیر باران نبودم.
در بیابان، می توانید اسمتان را به یاد داشته باشید،
چون هیچ کسی نیست که شما را اذیت کند.
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
بعد از نه روز، اسب را آزاد کردم،
چون بیابان به دریا حشم شد.
گیاه و پرنده و سنگ و چیز ها بودند،
شن و تپه و حلقه بودند.
دریا یک بیابان است با زندگی زیرزمینی،
و استتار کامل آسمان.
زیر شهرها، یک قلب زمینی است
اما انسان ها عشق نمی دهند.
ببینید، از بیابان با اسب بی نام عبور کرده ام،
خوشحال بودم که زیر باران نبودم.
در بیابان، می توانید اسمتان را به یاد داشته باشید،
چون هیچ کسی نیست که شما را اذیت کند.
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا
لا لا، لا، لا لا لا لا، لا لا لا، لا، لا