تنها در مسیر راه اهن قدم میزنم
هیچ چیزی در سرم نیست
به یک قوطی کوچک و ریزه میزه لگد میزنم
هیچ امیدی در سرم نیست
هم در شهر و هم در روستا حس بدی دارم
شاید من خیلی شکننده ام
الو مامان، درد میکنه
مامان، چجوری منو درست کردی که زیبا نیستم
الو مامان، درد میکنه
الو مامان، درد میکنه
وقتی سیگار میکشم، حس تهوع بهم دست میده ( قلبم تیر میکشه)
همه ی چیزایی که تو چهار ساعت خوردم را بالا می آرم
پارتی ها، شب های دیوانه کننده بین مردم خوش شانس
حالا که تو کار سالن موسیقی هستم
هم روی سن هم پایین سن حس بدی دارم
شاید من خیلی شکننده ام
چیزی که میخواستم ترک بندر با یک قایق بادی بود
که ستاره ها را در شب مرور کنم (با استفاده از ستاره های شب قایق رانی کنم)
چیزی که میخواستم اسب ها، هفت تیر و کلاه های مسخره بود
و پگی زیبا از تالار (رقص) ...
من بک مرد سرسختم
و درد در قلب بچه گانه ام
شاید من خیلی رویایی هستم
تنها در مسیر راه اهن قدم میزنم
هیچ چیزی در سرم نیست
به یک قوطی کوچک و ریزه میزه لگد میزنم
هیچ امیدی در سرم نیست
هم در شهر و هم در روستا حس بدی دارم
شاید من خیلی شکننده ام