9 primavere [Persian translation]

نه بهار، نه زمستان همراه با تعداد زیادی تابستان

ما ان فصل هارا بعد از پاییزها[ی زندگیمان] به شکل دیوانه واری دوست داشتیم

چهار خانه، سه بار نقل مکان

سه هزار و چهارصد روز، دو قسمتی

کتابها، داستان های شیرین، به تو خواهم گفت امشب چه چیز را میدانی

امشب حس و حال بیرون رفتن ندارم، میتوانی برای دونفر اسپاگتی درست کنی، دوتا

اگر همانطور که میتوانی انها را درست کنی، مشکلی ندارد

به ناهار نمیرسم، نیازی نیست صبر کنی

چراغ را خاموش کن، عشق باعث ایجاد سر و صدا میشود

شاید بیدار شدم، شاید بنویسم، در سر اهنگی مانند طوفان دارم که بیرون نمیرود

تنها اشک هستند

و چیز خاصی نیست

یکی برای هرقدم که باهم برداشتیم

یکی برای تمام شبهایی که بیدار ماندیم و اواز های عاشقانه گوش دادیم

از انهایی که باعث میشوند حس بدی پیدا کنی

یکی برای هر احساس کوچک

لباس های تو در هفت کیسه

و یکی بیشتر زیرا

دوستت دارم

سینما سپس پیتزا و ابجو، قدم زدن تا خانه

این ماه که شبیه ماست چه بزرگ است

تو انرا به همان اندازه دوران کودکی، زیبا بخاطر داری

حالا تو تعجب میکنی

میگویی من باید از خود مراقبت کنم

و حالا که مانند گذشته نیست، حالا که همه چیز تغییر کرده است

اما تنها راهی که بتوانم به خود عشق بورزم از طریق توست

بله! از طریق تو

تنها اشک هستند

و چیز خاصی نیست

یکی برای هرقدم که باهم برداشتیم

یکی برای تمام شبهایی که بیدار ماندیم و اواز های عاشقانه گوش دادیم

از انهایی که باعث میشوند حس بدی پیدا کنی

یکی برای هر احساس کوچک

لباس های تو در هفت کیسه

و یکی بیشتر زیرا

دوستت دارم

میدانی؛ باران میبارد

زیرا ما درحال ترک کردن هستیم

وگرنه میدانی که بسیار زیاد میبارید

و این ابرهای پولادین جلوی اسمان را میگیرند

خواهی دید که اسمان صاف خواهد شد

فردا اسمان صاف خواهد شد

انها تنها اشک هستند

و فقط بدون انها قابل توضیح خواهد بود

فقط کمی اب همراه با نمک هستند

فقط موقعیتی هستند که با صدای ارام اواز بخوانی

یک اواز عاشقانه

از انها که تو را به یک سگ بد تبدیل میکند(باعث ناراحتی میشود)

اما این علم نمیتواتد "تو" را توضیح دهد

راهی برای درک نیست

انها اشک هستند زیرا دوستت دارم

زیرا دوستت دارم

دوست دارم