البته که
باورهای دیگری
عادتهای دیگری دارم
و دیگرانی به غیر
از تو آمده اند
با لبانی نرم
با دستانی عریان
البته
البته که زمزمه کرده ام
نامشان را
و نوازش کرده ام
پیشانی شان را
و در لرزش تنهایشان
شریک شده ام
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
دیگر هرگز ، قسم می خورم
نتوانستم تنت را
فراموش کنم
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
نتوانستم زخمم را
التیام بخشم
همچنان دوستت دارم
البته ، از شب تا سپیده دم
رنگ از چهره باختم
پس از آنکه گفتم
«دوستت دارم»
و دیگرانی غیر از تو آمده اند
که جای دندانهایشان را
بر تن عریانم گذاشتند
البته برای یافتن
آرامش
پوستشان را نوازش کردم
ودر چشمشان مرد جذابی آمدم
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
دیگر هرگز ، قسم می خورم
نتوانستم تنت را
فراموش کنم
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
نتوانستم زخمم را
التیام بخشم
همچنان دوستت دارم
البته من هم شیطنت های
خودم را داشته ام
اشکهایشان را به بازی گرفتم
بین هرشب بخیر
و خداحافظ
اغلب برای هیچ
اغلب برای سرگرمی
البته
البته باز هم با صدایی آرام می گویم
تمام این کلماتی که
برای توست
برای اولین بار به زبانم آمده اند
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
دیگر هرگز ، قسم می خورم
نتوانستم تنت را
فراموش کنم
اما از ماجرایی
به ماجرایی
از قطاری به قطاری
از بندری به بندری
نتوانستم زخمم را
التیام بخشم
زیرا که دوستت دارم
همچنان دوستت دارم
همچنان دوستت دارم
دوستت دارم