شبی بارانی در پاریس1
چراغهای بندر کم سو
باید ترک گوید عشقش را در پاریس
پیش از باریدن ِ برف زمستان او
مرد در پاریس به خیابانی کم رهگذر
گفت چون تنگ گرفت زن را به بَر
«وقتی در شانزهلیزه2 گل بنشیند به بار
میبینیم هم را دیگر بار»
زن گفت« چند وقت ِ دیگر؟ بعد ِ مدتها؟3
آیا استوار میماند عشقَت به من؟
وقتی هستی آن سوی آبها
دلَت یاد میکند از من؟»
آن گاه زن دادش واژههایی که روی آوَرَد به آنها
وقتی در زمستان طولانیشدند شبها
گفتَش «عاشق میشویم دیگر بار
بر رنگهای ِ وقت بهار
و آن گاه، آن گاه [ای یار]
عشقمان پا میگیرد دیگر بار»
اما مرد دید در چشمان ِ زن
از سر ِ خوشامدگویی بودند واژهها نه دوستداشتن
کمسو میشوند، رنگ میبازند
اکنون چراغهای پاریس
نخواهمش دید دیگر، [دلَم] میداند
نشانهاش چراغهای پاریس
1. Almost the same rhyming pattern as the original2. Champs-Élysée: خیابانی مشهور در پاریس 3. واژه-به-واژه: چند مدت دیگر؟