بابا، دوستی خواست آهنگی بنویسم از تو
از همه اون چه دیدم تو چشمات
از اون آرامش ِ بیکلام
از عطرت، ازاون صداها
همه چه زیبا بود تو چشمات
بابا، خاطرت هست راه ِ مدرسه رو
اون همه نغمه که بیرون میخزید از اتاق
وقتی گوش میکردی به خوندنَم
با صورتی شاد
با لبخندی پنهان به کنج ِ لبات
بابا، راههایی که دوست داشتی مراقبتشون رو
کوشیدم پیشی بگیرم از تو
همیشه نمیدانستم چطور
همیشه هم جور درنمییومد
فرق دارم با تو، اما چه شبیهم به تو
بابا، خونهٔ قدیمیمون دیگر اونجا نیست
جابهجا شدیم، پیش رفتیم، فرقکردیم
پرکردیم جاهای خالی رو
با چهرههای آشنای ِ بیشتر
هرچه که هرکداممون کم میدونستیم
بابا، راههایی که دوست داشتی مراقبتشان را
کوشیدم پیشی بگیرم از تو
همیشه نمیدانستم چطور
همیشه هم جور درنمییومد
فرق دارم با تو، اما چه شبیهم به تو
بابا، گذشت زمان و سخن نگفتیم ما
بابا، ببخش منو
طولکشید تا بفهمم، تو مال ِ منی
و من مال ِ تو
و دوست دارم تو رو
بیا نگهنداریمش به درون، صحبت کنیم
بابا، دوستی خواست آهنگی بنویسم از تو