با حسرت تو سوخت دلم
سوخت و سوخت، بعد خاموش شد دلم
اولش از بلندی ها پرواز کرد
حالا مستقیم پایین اومد
توی چشمانم اشک های خون آلود
حسرتت تو سینه ام مثل زمستونه
کارای نشدنی به سرم اومد
دلم با هزارویک درد پر شد
میگفتی که میام ولی نیومدی
حتی دیگه حال منو نپرسیدی
دیگه زخم های منو نبستی
با نبودنت پژمرده شد دلم
توی چشمانم اشک های خون آلود
حسرتت تو سینه ام مثل زمستونه
کارای نشدنی به سرم اومد
با هزارویک درد پر شد دلم
بین ما کوه های برفی هستن
حسرتت سینمو داغ میزنه
بی چارگی راه هارو میبنده
!از نبودنت دلم مرد