روزگار پر از نشاطه پر از هوسه ، به من چه؟ (چی به من میرسه؟)
ببین من باز تو سیل غم و غصه از دست رفتم
دوست داشتم ، دوست داشتم و دوست داشته نشدم ، نتونستم بخندم
الان آصلیِ* من کجاست و من کجام؟
گریه کن گریه کن عزیز من(خطاب به دل)
از گریه کردن سیر نشدی
بذار اونم بره ، تو تموم نشو
در اصل تو هیچ وقت خوشحال نشدی
به دردهای روزانه تعلق یافتم ، از این به تو چه؟
بی شک تو بازم از فردا متهم خواهی بود
نه از مادر(بدو تولد) خندیدی ، نه از اون یار ظالم
تو کوچیکی اما دردت بزرگه تو این دنیای عظیم(این حرفا رو خطاب به دلش میگه)
گریه کن گریه کن عزیزم
از گریه کردن سیر نشدی
بذار اونم بره ، تو تموم نشو
در اصل تو هیچ وقت خوشحال نشدی