کی میداند که این چندمین
جستجوی من است
ان سُرورم که از من فراری است
معلوم نیست کجاست
کی میداند که این چندمین
حستجوی من است
هر آنچه که یافتم را
گم کردم
سرنوشت دوست من نیست
گریه کن گریه کن به حالم
نخند،چشمانت را ببند
نبین،کلمه ای
سخن نگو
نپرسید که: ایا مشکلی هست؟
مسافر مسیری هستم که در فرادیش خورشیدی طلوع نمیکند.
به من دست نزن
گریه کن به حالم گریه کن
نخند،چشمانت را ببند
نبین،کلمه ای
سخن نگو
انگار آتشی
درونم است
که خاکسترش دمیده
سوزنده و ویرانگر است
در دنیایم
دیگر جایی برایم نیست
گریه کن به حالم گریه کن
نخند،چشمانت را ببند
نبین،کلمه ای
سخن نگو