چشمات مثل لالایی هستن برای به خواب رفتنم
حرفات مرهمی بر دردهای شبانه م
و اگه سرت رو بذاری رو شونه هام
و اگه اشک هات رو بکشی رو گونه هام
عشق من میشه یه افسانه
میل و اشتیاقم حکمرانی می کنه
هر طوری بهش نگاه کنم
زمان مکان، همه یه مشت دروغ
سختی ها با من می مونن
ذهنم با تو می مونه
هر طوری بهش نگاه کنم
زمان، مکان، همه یه مشت دروغ
اگه از تاریکی ها می ترسی من نورت می شم
اگه از تنهایی ها می ترسی من رفیق راهت می شم