اوه نه
اوه آره ،اوه آره ، اوه آره
اوه نه
اووه
اوه آره ،اوه آره ، اوه آره
اوه نه
اووه
اوه آره،اوه آره ،اوه آره ، اوه آره
اوه
ووو
هیچ راه فراری وجود نداره
هیچ جایی برای قائم شدن وجود نداره
تو فریاد میزنی " یکی کمکم کنه"
اما اونا هیچ اهمیتی نمیدن
شب بخیر
شب بخیر
(ورس 1)
تو یه راهروی ترسناک راه میری
ساعت تقریبا 4 صبح هست
و تو توی
یه کابوسی
خیلی وحشتناکه
دقیقن اونجا یه کالبد شناسه
منتظرته
تا یه گوشه ای بندازدت
اون میتونه تورو یه چوشه ای بندازه
تو مردنی هستی
اون یکی از شماست
زیر چشمی نگات می کنه
میبینه که داری فرار می کنی
تمام چیزی که میخوای یه استراحته
چون دیگه بیشتر از این نمیتونی فرار کنی
کارت تومه
اون فقط میخواد تو رو جلوی چشم یکی از حضار بکشه
وقتی که همه
دارن تماشات می کنن و تشویقت می کنن
من اینجا نشستم در حالی که تو یه فکر عمیق گرفتارم
دارم دوباره به نقشه ی بعدیم فکر می کنم
قرصمو میخورم
درست وقتی که دارم
سرمو تکون میدم
و وقتی توی مسافرخونه راماندا هستم
شیشه قرصمو تو دستم گرفتم بعد
دستمو لیس میزنم و میگردم دنبال قرص ها
و مطمئن میشم که همشونو تو دستم دارم
توی رستوران مک دونالد لخت بیدار میشم
در حالی که
تنم خونیه
کنار دستگاه حسابدار
جسد هم هست
لعنتی
حدس میزنم که دوباره هوشیاریم رو از دست داده بودم
اوه دوباره نه
(کورس)
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
اوووووووه
من گفتم
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
(ورس 2)
لخت توی سالن میشینم
الان تقریبا ظهره
تعجب می کنم که اون چیه توی تلویزیون
حتما دارن چندتا احمقو نشون میدن
کانال هارو عوض می کنم
تا سریال هانا مونتانا رو پیدا کنم
بعدش رسیدم به "الئو و النولین"
مجسمه نیم تنه به دیوار نصب شده
هر شمعی که رو ی
شومینه ام هست
پارچه ها و دستمالام رو میسوزونه
بعدش دوباره مانکن لختم رو میبوسم
تو میتونی اونو ببینی که
مقابل پنجره جلوییم واستاده
اگه نگاه کنی
میبینی که من فقط یه ولگردم
کسی که قرص های روان گردان استفاده می کنه
این قرص ها دوباره باعث توهمات میشن
باعث کوفتگی مغز میشن
پوستمو میکنم و به دیوار وصلشون می کنم
قیچی و سوزن رو بالا میبرم
یا عیسی مسیح این فاز هایی که
من از اونا گرفتم کی تموم میشه؟
سرم گیج میره
روزهایی که من نمیشناسم این مولکول هارو کی بهم داده
من
باید چیکار کنم
من یه پسر ولخرج داشتم
یکی از اون شیطانی هاش
خیلی تمیز و منظم
او نارو کشتم
(کورس)
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
اوووووووه
من گفتم
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
اووووووووه
(ورس 3)
اون لوسیون رو تو سطل گذاشت
و روی پوستش قرار داد
وگرنه دوباره مثل شلنگ باریک میشد
اون لوسیون رو تو سطل گذاشت
و روی پوستش قرار داد
وگرنه دوباره مثل شلنگ باریک میشد
من زیر خون رفتم و هی ببریدم و بریدم (آدم کشتم)
دیشب عالی بود
نمیتونم به یاد بیارم
که کی این همه بهم خوش گذشته بود
وقتی که یه مقدار از پنجمین فنجون شرابم مونده بود
قیافه ی خیلی مسخره ای داشتم
یه چراغ پشت کیم کاردشیان روشن بود
من اولین دفعه که
اعضای یک خانواده رو تکه تکه کردم یادمه
فکر می کنم ماه دسامبر بود
با پسر عموم نوشیدنی مینوشیدم
من اونو با چراغ کریسمس
پیچوندم
و اونو به وان نفرت انگیز هل دادم
اونو تیکه تیکه کردم
و درست وقتی که رفتم تا
از خونش بنوشم
به فکر افتادم که برم آب حموم رو بنوشم
شاید جالب باشه
این طور شد که روز قتل سریالی من شروع شد
دیدن خون منو هیجان زده کرد
احتمالا از یه شاهرگ اومده بود بیرون
خون لخته شده تو فریاد می کشید(تخیلاتش هستن)
به نظر میرسه که اصلا منو آزار نمیدن
الان ساعت 3 صبحه
و من اینجام
پس تو احتمالا باید فرار کنی
یه راه مخفی اینجاست که
باید فقط همین یکی باشه
اوه نه احتمالا هیچ راهی نیست
اون میتونه هرچقدر که میخواد جیغ بکشه
ولی اینکار دل منو از ساطور کردنش رحم نمیاره
(کورس)
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
اوووووووه
من گفتم
الان ساعت 3 صبحه
درو با کلیدم باز می کنم
و میبینم که همه جای اتاق جسد هست
ولی یادم نمیاد که اونا چجوری اومدن اینجا
اما حدس میزنم که باید کشته باشمشون
کشته باشمشوون
اووووووووه