[ورس 1: رزالیا]
بهت میگم که چه اتفاقی افتاده، فکر نکن که دردناک نبوده
یا این که از خودم داستان دروغی سر هم میکنم، این اتفاقیه که واقعا افتاده
من عشقی داشتم، عشق بین ما خاص بود
اما من میل شدیدی نسبت به چیزی پیدا کردم که برای اون بد بود
هزاران ترانه تو ذهنم بود، و اون هم متوجه شده بود
بارها بهم گفت و من گوش نکردم
(کورس: د ویکند)
شهرت معشوقهی بدیه، و هرگز واقعا دوستت نخواهد داشت
اون خیلی بی وفاست، و خیلی زود ترکت میکنه
میدونه که حسادت میکنه، هرگز بهش اعتماد نمیکنم
اگه میخوای باهاش بخواب، ولی هرگز باهاش ازدواج نکن
(ورس 2: د ویکند)
اتفاقی که افتاد خواب رو ازم گرفت، نمیتونم فکر کنم
خونش میجوشید، همیشه بیشتر میخواست
زیادهخواهیهاش مثل ضربهی چاقویی برنده به قلبته، بدترینه
(کورس: رزالیا)
شهرت معشوقهی بدیه، و هرگز واقعا دوستم نخواهد داشت
اون خیلی بی وفاست، و خیلی زود ترکم میکنه
میدونم که حسادت میکنه، هرگز بهش اعتماد نمیکنم
اگر بخوام باهاش میخوابم، ولی هرگز باهاش ازدواج نمیکنم
(بریج: رزالیا و د ویکند)
هیچ راهی نیست که
این میل شدید دست از سرم برداره
دست از سرم برداره، و ناپدید شه
راهش رو یاد نگرفتم
امکان نداره که ناپدید شه
(کورس: د ویکند و روزالیا)
شهرت معشوقهی بدیه، و هرگز واقعا دوستت نخواهد داشت
اون خیلی بی وفاست، و خیلی زود ترکت میکنه
میدونم که حسادت میکنه، هرگز بهش اعتماد نمیکنم
اگر بخوام باهاش میخوابم، ولی هرگز باهاش ازدواج نمیکنم