Turn the Page [Persian translation]

تو يه بزرگراه طولاني و دلتنگ كننده

شرق اوماها

ميتوني به (آهنگ) موتور گوش بدي

در حاليكه تنها نت آوازش رو فرياد ميكشه

ميتوني راجع به يه زن يا دختري فكر كني كه

شب پيش شناختيش

اما افكارت خيلي زود به سرگرداني ميفتن

همونطور كه هميشه اين اتفاق براشون ميفته

وقتي كه شانزده ساعت رانندگي ميكني

و كار زيادي نداري كه انجام بدي

و تو احساس ميكني كه خيلي راندن (ماشين) رو دوست نداري

فقط آرزو ميكني كه كاش سفر تمام شده بود

من اينجام

دوباره تو جاده

اينجام

اون بالا روي استيج

شروع ميكنم

دوباره ستاره رو مينوازم

شروع ميكنم

صفحه رو برميگردونم

خوب، تو وارد يه رستوران ميشي

رستوراني كه كنار جاده است

و احساس ميكني كه همه نگاهها روت سنگيني ميكنن

و همزمان با دور كردن سرما از بدنت،

وانمود ميكني كه اين (نگاهها) برات مهم نيست

در حاليكه كه فقط ميخواي منفجر بشي

خيلي وقتها نميتوني گفتگوهاشون رو بشنوي

بعضي وقتها ميتوني

همش همون كليشه هاي تكراري قديمي

"اين يه مرده يا يه زن؟"

و هميشه به نظر مياد كه زيادي هستي

جرات نميكني كه يه جا بموني

من اينجام

دوباره تو جاده

اينجام

اون بالا روي استيج

شروع ميكنم

دوباره ستاره رو مينوازم

شروع ميكنم

صفحه رو برميگردونم

اون بيرون زير نورافكن (استيج)

تو ميليون ها مايل از من دوري

سعي ميكني هر اونس (واحد وزني) انرژي رو ببخشي

در حاليكه عرق از سر و روت جاريه

مثل موزيكي كه داري مي نوازي

بعدتر، هنگام عصر

وقتي كه بيداري و تو تختخوابت دراز كشيدي

با اكوهاي آمپلي فاير

كه تو سرت زنگ ميخورن

آخرين سيگار روزت رو ميكشي

و به ياد مياري كه اون (زن) چي گفت

اون زن چي گفت

من اينجام

دوباره تو جاده

اينجام

اون بالا روي استيج

شروع ميكنم

دوباره ستاره رو مينوازم

شروع ميكنم

صفحه رو برميگردونم