انگاری هنوز نفست در آغوشم مونده
این صدام عشق رو در لبای معصومت میگرده
یک حیات و عمری هست که در تو پنهونه
خورشیدش غروب نمیکنه
اون عمری که عمیق
تورو زنده نگه میداشت
هر صبح اون صداش
هر صبح اون صداش
با چه امیدی منتظر می موند
همانند و نظیر نداره
آه جان من
آه نیمه ی دیگر وجود من
دنبال درد دیگری نباش
میخواستم که ترانه هام درمانی باشه
برای دردهایم
چه دنیای عجیبی بود
مثل یک قصه ی شیرین
بخند جان من
بخند نیمه ی دیگرم
این برات یک آرزو بود...