ذره ذره وجودم را
من در هوا پخش میکنم
چیزی که پیشتربه من تعلق داشت
و حالا از هم گسیخته
به رنگ آبی درآمد
مثل نیواورلینز
وغروب کرد
مثل خورشید جنوبی
من هنور تو را حس میکنم
زیر پوستم
من وسوسه شدم
تا عقل و هوش خود را از دست ندهم
چون پرواز کردن آسانتر ست
تا یک شب دیگر را بدون تو سر کنم
در خورشید جنوبی
و عشق تو همه جا حضور دارد
ذره ذره وجودم را
من در هوا پخش میکنم
چیزی که پیشتربه من تعلق داشت
و حالا از هم گسیخته
به رنگ آبی درآمد
مثل نیواورلینز
وغروب کرد
مثل خورشید جنوبی
من هنور تو را حس میکنم
زیر پوستم
من وسوسه شدم
تا عقل و هوش خود را از دست ندهم
چون پرواز کردن آسانتراست
تا یک شب دیگر را بدون تو سر کنم
در خورشید جنوبی
و عشق تو همه جا حضور دارد
تو مثل یک ترانه باقی می مانی
من تو خالی شدم
من تکه تکه شده و پراکنده در بادم
نامربوط به هم
من هنور تو را حس میکنم
زیر پوستم
من وسوسه شدم
تا عقل و هوش خود را از دست ندهم
چون پرواز کردن آسانتراست
تا یک شب دیگر را بدون تو سر کنم
در خورشید جنوبی
و عشق تو همه جا حضور دارد
چون پرواز کردن آسانتراست
در فضای پیرامون تا به من رهایی بخشی