یک ورق از زمان داره جدا میشه
در حالی که تو من رو ترک می کنی
از همان آغاز این عشق
من از این پایان می ترسیدم
من تورو مثل یک گناه پنهان کردم
هیچ کس من و تورو ندید
وقتی که من از درون گریه می کردم و چشمانم می خندیدند
مثل یک گناه پنهان کردم
نه امروز و نه فردا
هیچ امیدی ندارم
و عکس هایی که باعث می شوند به آن روزها حسادت کنم
دارند کم رنگ می شوند
من تورو مثل یک گناه پنهان کردم
هیچ کس من و تورو ندید
وقتی که من از درون گریه می کردم و چشمانم می خندیدند
مثل یک گناه پنهان کردم
2
وقتی که من از درون گریه می کردم و چشمانم می خندیدند
مثل یک گناه پنهان کردم
پنهان کردم ؛پنهان کردم