جز سلسله مویت صنما
نگشوده کسی این مشکل ما
شد زنده دلم بر بوی تو گل
از نفخه صبح بر دست صبا
جز سلسله مویت صنما
نگشوده کسی این مشکل ما
شد زنده دلم بر بوی تو گل
از نفخه صبح بر دست صبا
پیچد خبر کز دست غمت
آمد به سرم دور از تو چه ها
از جام الست مدهوشم و مست
هم رفته ز دست هم مانده ز پا
جز سلسله مویت صنما
نگشوده کسی این مشکل ما
شد زنده دلم بر بوی تو گل
از نفخه صبح بر دست صبا
زان مِی خوردم که روح پیمانه اوست
زان مست شدم که عقل دیوانهی اوست
شمعی به من آمد آتشی در من زد
آن شمع که آفتاب پروانهی اوست
بستیم کمر در خدمت دل
رستیم ز خویش در کار خدا
اسرار وجود گفتیم به خلق
آیات و حجج کردیم ملال
در عالم دل در حلقه عشق
کو مرد طریق، کو اهل وفا
جز سلسله مویت صنما
نگشوده کسی این مشکل ما
شد زنده دلم بر بوی تو گل
از نفخه صبح بر دست صبا