حسینیک رو به مقصد شهر ترک کردم 1
دردش (ترک کردن حسینیک) روی بازوهام تأثیر گذاشت
خدواندا (پروردگارا) به بنده خودت رحم کن
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت (حیفِ عمر و جوانیم که بیهوده تلف شد و گذشت)
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
کاش بتونه لطف و احسانش رو مثل مژده ای (نامه ای، تلگرافی) بفرسته بیاد
یه سیم تا موصل به طرف برادرم بکشید2
تو این سن و جوانی چه بلاهایی که سرم نیومد (چه چیزهایی که از سر نگذروندم و تجربه نکردم)
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
نامه (مژده ای) که مستقیم (توسط شخص) نیاد نامه (مژده) به حساب نمیاد
آتی خانوم بیهوش شد و افتاد
چنین روح هایی (چنین عزیزانی) رو نمیتونن تو یه تیکه فوطی حبس کنن و نگه دارن
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
افسوس و افسوس از این عمر و جوانی که مُفتکی گذشت
نمیدونم سرنوشت چه چیزی برام مقدر کرده
1. یک ناحیه در استان الازیغ است (نام سابق: Hüseynik) اولوکنت
حسینیک که در زیر شهر تاریخی هارپوت و قلعه آن قرار دارد تا سال 1978 روستایی بود و پس از آن تاریخ به محله تبدیل شد2. موصل شهر بزرگی در شمال عراق است که مرکز استان نینوا است