ده سال بعد
عوض شده این خونه
ده سال بعد
همه چیز شده بهتر
حسمیکنم
دیگه نیستم مثه قدیم
اون جوری که بودم
ده سال قبل
نمیخوای نگاه کنی
آلبوم عکسهام رو؟
همهش عکسهای منه
درحال مسخرهبازی
همیشه هم من نیستم
گاهی هم یکی دیگهس
ده سال بعد
قابلقبوله برام
در چنین شبهایی
(در چنین شبهایی)
درد داره قلبَم
(درد داره قلبَم)
و رها میکنم خودم رو
به سقوط به درون تاریکی
ده سال ِ بعد
کسینیست کنارم
دهسال ِ بعد
عوض نشده این مورد
چون تنهایی
جزای ِ منه
در قلبَم نیست
هیچ نشانهای [از کسی]
ده سال ِ بعد
مهار زندگیم به دستمه
خیلی خیلی بدتر میبود
اگه ساز خودم رو زدن
ده سال بعد
تقریبا همه چی عوض شده
اما ناامیدی من
تغییری نکرده
در چنین شبهایی
(در چنین شبهایی)
درد داره قلبَم
(درد داره قلبَم)
و رها میکنم خودم رو
به سقوط به درون تاریکی
و باید عوض شم
(آره، باید عوض شم)
اما هیچ به فکرم نمیرسه
که چطوری شروع کنم
در چنین شبهایی
فقط میخوام ازَت
یه ده سال دیگه