به قصه ها گوش می دیم و برای خودمون خیالبافی می کنیم
که چطور راه قهرمان[مون] رو ادامه می دیم
لاف می زنیم در مورد وقتی که رودخونه ها لبریز می شن
و این که چطور به اوج غرور و نورانیتمون می رسیم
به قصه ها گوش می دیم و حضور یک نجات دهنده رو برای خودمون توجیه می کنیم
هم جعلی خودمون رو محاکمه می کنیم هم یک رنج جعلی رو به خودمون القا می کنیم
هیچ کدوم ماها تا الان واقعا نفهمیدیمش
نه مثل تو...(نه اونطوری که تو فهمیدی)
یه سری اطرافیان نادون از جماعت
ابراز همدردی الکی می کنن
بیخیال من بشید
هیچ کدومشون حتی نمی تونن یه شمع جلوی تو بگیرن
انتخاب کردن که کور باشن، این دوروها نمی تونن واقعیت رو ببینن
اما صحبت در مورد این یهوداها(خائنها) کافیه
کی می تونه انکار کنه تو بودی اونی که الوهیت خودش رو روشنی بخشید
و این نور کوچک من، هدیه ای که از طرف تو بود
روشن نگهش خواهم داشت و می گذارم که بدرخشه
و راه رو برای تو روشن کنه و به سلامت هدایتت کنه
راه برگشتت به خونهی ابدیت
آه، چه کار خواهند کرد اگر روشنیها خاموش بشن
بدون اینکه تو به سمت صهیون راهنماییشون کنی
چه کار خواهند کرد وقتی رودخونه ها لبریز بشن
بی وقفه خواهند لرزید
راه سربالاییه
ولی چشمان ما به زمینه
تو هم چراغی و هم راه
اونا فقط در موردش یه چیزایی خوندن
من فقط دعا می کنم که بهشت بدونه کِی باید تو رو برای خودش دستچین کنه
ده هزار روز در آتش به اندازه ی کافی طولانی بود
تو اکنون به خونه خواهی رفت
تو تنها کسی هستی که می تونه سرش رو بالا نگه داره
مشتت رو بالا بگیر وقتی رسیدی دم دروازه و بگو :
من برگشتم به خونه !
پدر، پسر، و روح القدس رو آماده کن
و بهشون بگو ستون ایمانشون برافراشته شده
وقتش رسیده! وقت من!
بِدین
بالهام رو بهم بدین
بِدین...
بالهام رو بهم بدین
تو اون چراغ و راهی که اونا فقط در موردش یه چیزایی خوندن و خواهند خوند
اینطور که من اصرار می ورزم بر راه های خودم و غرورم
سنگینی یک گواه بودم بر دوش ایمان آورندگان
تو شاهد من بودی، چشمان من بودی، گواه من بودی
جودیت ماری، بی هیچ قید و شرطی
نور روزانه کم کم محو میشه و شبرنگی سردی به جا میگذاره
تو این نور دیدنت سخته
لطفا این پیشنهاد از سر خامی رو ببخش
اگر امشب صورت فرشته ی مراقبِت رو دیدی
تو چشمانش نگاه کن
تو چشماش نگاه کن و بهش بگو
من هیچ وقت یک دروغ رو نزیستم، هیچ وقت زندگانی ای رو از کسی نگرفتم
اما به یک نفر زندگانی بخشیدم
هللویا
وقتش رسیده که من رو به خونه ببری