و جاده همسرمن شده
از همه بریدم جز غرورم
پس جاده محرم رازهایم شد
و اون منو راضی نگه میداره
هر چی بخوام به من میده
و با گلویی گردوخاک گرفته آرزو میکنم
تنها دانش می اندوزم
تو بازی یک برده ی بی اراده باقی میمانی
خانه بدوش،سرگردان
چادرنشین،دربدر
هر چه دوست داری صدایم کن
ولی من هر جا میرسم از وقتم به نحو احسن استفاده میکنم
هر کجا باشم حرف دلم را راحت به زبان میارم
و همه جا شکل تازه ای به خود میگیرم
هر کجا پرسه بزنم
هر کجا سرم را میگذارم همانجا خانه ی من میشود
و زمین تاج و تخت من شده
من با ناشناخته ها سازگاری یافته ام
زیر ستارگان در حرکت رشد یافته ام
به کمک خودم ولی تنها نه
هرگز چیزی از کسی نخواستم
و از قید و بندهای زندگی دل کنده ام
هر چه کمتر داشته باشم،بیشتر نصیبم میشود
در کوره راهها حکمرانی میکنم
خانه بدوش،سرگردان
چادرنشین،دربدر
هر چه دوست داری صدایم کن
ولی من هر جا میرسم از وقتم به نحو احسن استفاده میکنم
همه جا حرف دلم را راحت به زبان میارم
و همه جا شکل تازه ای به خود میگیرم
هر کجا ممکن ست پرسه بزنم
هر کجا سرم را میگذارم همانجا خانه ی من ست
ولی من هر جا میرسم از وقتم به نحو احسن استفاده میکنم
همه جا حرف دلم را راحت به زبان میارم
و همه جا شکل تازه ای به خود میگیرم
و آنچه یافته ام را همه جا با خود میبرم
هر کجا پرسه بزنم
هر کجا سرم را میگذارم همانجا خانه ی من ست
روی سنگ مزارم حک شده
تنم اینجا آرمیده،ولی کماکان سرگردانم
هرکجا که پرسه یزنم