گناه جدایی و صواب عشق برزگ است
فکر نکن که باری است بر دوش دل ، دردهایی که از تو مانده است
پرس و جوی نمان و نروی او ، پاره پاره است
این قلب در من ، از ترس در تو نیز بزرگ تر است
نرفتی چرا ، به راه دل ؟
چنین عشقی را فدا کردی
آنی که برای من بود بماند نزد تو
من حقم را بر تو حلال کردم
ندانستی که ارزش دارد در راه عشق
چنین قلبی را هدر کردی
آنی که برای من بود بماند نزد تو
نمی خواهم حقم را حلال کردم